حس میکنم چون پدر مادر ندارم مامانبزرگمم فوت کرد دارن سو استفاده میکنن
پسر خودشون شغل نداره
ماشین نداره ماشین باباشه
خونه هم که اونی که خودش داره ۶۰ متری قدیمیه اجاره داده
مغازشم اجاره داده بغیر این زمین یه زمین دیگه به نام داره
راضی هم نیست بفروشه
نامزدیم(عقد رسمی نشده)
پسر تک فرزند
از همون اول گفتن خونه میخریم باورتون نمیشه چند بار خونه دیدیم قرار بود با زمین معاوضه کنن
خونه باب میلمو پیدا کردیم همه چیزش عالی بود دوبلکس مستقل ترو تمیز لحظه اخر که یکم تو سند خونه و به نام زدن به مشکل خوردن همه چیزو کنسل کردن
طبقه پایین خونه مادرشوهرم ۱۲۰ متر دست مستاجر میگن بیاین اونجا
مخ نامزدمم زدن بیا زمینو میزنیم به نامت مغازه خودت هست این یکی مغازه هم به نامت
طبقه پایینو تعمیر کنیم بیاین
بعدا خواستین خونه میخرین
انقدر ناراحت شدم هیچی نگفتم
حتی مخالفت هم نکردم
چی بگم
من پدر مادر هم ندارم به عمم و شوهر عمم بگم مخالفت کنن خواستگاریمم با شوهر عمم بود
حس میکنم مسخرم کرده بودن این همه وقت
مگه من دیوونم
معلمم
ارشد دارم
دبیر تیزهوشانم
یکم بیشتر کار میکنم میرم خونه اجاره میکنم
درسته سخته من مستقل بشم خواهر معلولمو باید نگه دارم که میدونم از پسش بر نمیام
عموهای معتادم ولم نمیکنن ممکنه اذیتم کنن و تجاوزشون تکرار بشه
ولی هیچ وقت نمیرم با مامان باباش تو یه ساختمون
حاضرم بدبخت خانواده خودم باشم تا خانواده اون