پسرم ۱۰ سالشه ازشب بیداری ومحدودیت وکولیک وپوشک عوض کردن واینکه محدود بشم نتونم برم جایی متنفرم بااینکه ته دلم اصلا دوست ندارم پسرم تنهابمونه ودراینده هیچ خواهروبرادری نداشته باشه نمیدونم چه مرگم شده اولش میگم بچه دوم براچیته اینقدز دردسرومکافات داره ولی بازم یه ندای درونی بهم میگه تاسنت بالاترنرفته زودتربیار ای کاش وقتی پسرم کوچیکتربود اورده بودم الان راحت بودم نمیدونم اصلا بچه دوم میخام نمیخام حس میکنم کسایی که دوتابچه دارن فقط غرق مسولیت شدن وعملا خودشونو ازیادبردن ودیگه کامل محدودشدن