من الان دقیقاً اونجام...انگار یه چیزی جلوی حنجره مو گرفته نمی ذاره حرف بزنم...انگار مغزم فرمان نمیده دیگه از مشکلاتم بگم و بگم چه قدر دارم تحمل می کنم.😔😔
دلم می خواد تمام سختیای گذشته و حالمو فراموش کنم اما نمیشه...حتی دیگه به شوهرمم حوصله ی گفتنش رو ندارم...چه قدر بشینم از مشکلات خانواده ی خودم براش بگم و اونم درگیر کنم...حس می کنم اونم درگیر مشکلات روحی خودم کردم و عذاب وجدان اونم دارم...به اون جایی رسیدم که میگه گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست...