سلام ، من یه نوجوان هستم.. من توی کلاس زبانمون از یه پسره خوشم میومد حتی سرش می مردم گریه میکردم نمیخوابیدم، بعد مدت ها بهش گفتم و اعتراف کردم که دوستش دارم بهم گفت من بهت حسی ندارم .. و حتی یه دختره توی کلاسمون که خیلی پیکمیه اسمش السا بود ازش پرسیدم به اون حس داری گفت نه.
بعد من بالای دوملیون پول دعانویس دادم یعنی سرش مردم باورتون نمیشه ، بعد من پدرمادر خیلی سخت گیری دارم بفهمن پارم میکنند. بعد یه مدت با رفیقش حرف زدیم رفیقش گفت اونم به تو حس داره من خیلی خوشحال شدم بعد رفیقش میگفت بهم زنگ زده گفته میخواستم برم ازش عذرخواهی کنم بعد خجالت کشیدم که هیچی
بعد یه مدت رفیقش بهم گفت که اون به همون دختر پیک میه یعنی السا حس داره بعد دیشب نشستم تا خرخره براش گریه کردم بعد به خودش پیام دادم گفتم خیلی ادم کیری ای هستی انگار چاقو کردی توی قلبم بعد مامانش دید بهم توی واتساپ پیام داد، ادعا کردم که خواهرمم و هیچی نمیدونم.. با مامانه حرف زدم و گفتم که اشتباه کرده دیگه تکرار نمیکنه و اینا
حالا مامانه جوگیر شده میخواد بره به اموزشگاه بگه فردا
تروخدا راه حل بدید پدرمادرم بفهمن میکشن منو