باز خوبه شوهرت عقده ای بازی در نمباره
تنها کسی که احترام شوهر منو داره بابامه
بماند شاید بابام هم با خیلی چیزای شوهرم حال نکنه بالاخره اینهمه اختلاف سن و نسل هست بینشون
ولی از اول بهش بی احترامی نکرد
شوهرم هنوز میره خودش گاهی بهش سر میزنه یا کاری داشته باشه بدون چشمداشت انجام میده
که خب واقعا بابام جبران میکنه و قدردان همشون هست
ولی مادرم
یعنی کوه الماس بذاری جلوش دقیقه بعدش تف میکنه تو صورتت
شوهرم نیم ست براش خریده بود اصن بدون اینکه به من بگه خودش خوشش اومده بود خواسته بود برا تولدش بخره
با یه فیس و افاده ای نگاه کرد با لحنی که انگار چندشش شده گفت خوبه خوشگله
که میخواستم پاشم بگم تو لیاقتت یه شاخه گل هم نیست، از سرت زیادی میکنه وحشی بازی در میاری
بعد شوهر من کلی دپرس شده بود که الهام فک کنم من نباید میخریدم باید از تو مشورت میگرفتم مادرت سلیقه منو دوست نداشت
گفتم ساده ایا
اداشه، اون الان عاشق اون نیم ست هم شده ولی چون به غرور و سلیطه گریش برمیخوره که اعتراف کنه خواست فقط برینه تو حال تو
بماند این اولیش نیست اخریشم نیست