بعضی وقتها ادم واقعا ناامید میشه
منم اینجوریم
و بعضی ظام هایی هم که کرده رو نمیتونم از دلم بیرون کنم
بعضی وقتها حس میکنم تنها راه برای لذت بردن از بقیه زمدگیم طلاقه
ولی در نهایت وابستگی شدیدی هم بهش دارم و حتی دوسشم دارم با وجود همه ی بدی هاش و میترسم از زندگی بدون اون و با اون هم ارامش ندارم هر چقدر هم که باهاش صحبت میکنم فایده ای نداره نمیفهمه حزفمو که میگم زندگی رو برای هم سخت نکنیم ما زیر یه سقفیم که ارامش بدیم بهم نه محدودیت و درگیری