2777
2789
عنوان

ازدست مادرامون خسته‌ ییم

158 بازدید | 11 پست

مادر من و مادر همسرم همش توقع دارن ازما مثلا مادر من توقع داره هرجا خواست بره شوهر من ببره مادر همسرمم توقع داره ما هرجا رفتیم اونم ببریم تازه مادر همسرم اگر باهامون بیاد نفسمو میگیره مگه میذاره خرید به دل کنم شوهرمم مامانمو هیچ جا نمیبره دوباره مامانم میگه شوهرت منو فلان جا میبره خداااااااا خستم امروز دوباره میگه به شوهر میخوام برم جایی باهات بیام شوهرمم اصلارجوابشو نداد ومن خیلی ناراحت شدم عذاب وجدان گرفتم دوباره مادر همسرمم هرجا بریم به شوهرم عذاب وجدان میده که یعنی منو نبردین کاش ازاین شهر برم خستم ناراحتم دارم از عذاب وجدان میمیرم شما بگید چیکار کنم ازدست مادرامون

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ب مامانت مستقیم بگو منت پول تو جیبشو بکشه و براش اسنپ بگیر ک ی روز شوهرت ببخشید به روت نیاره از مردا هیچی بعزد نیس

مامان امسرتم بپیچونید تا جاییکه میشه و ماهی یبار فقط

تو دلیه مامانی تو روزهایی ک فکرشم نمیکردم اومدی تو دلم و‌شدی معجزه ی زندگیم ♥️ از خدا فقط سلامتی تو خواستم🤱🏻.پسر زیبای من هزاران بار وجودت رو شکر🩵 

بچه ها ببخشید چیز نامربوط میگم

ولی دخترم تب کرد شوهرم بجا شربت استامینوفن ساده بهش شربت ستادین(که استامینوفن ودیفن هیدرامین ویک چیز دیگه داره) داده اونم6سی سی 

دخترم2سال و8ماهشه

تو نت زدم دیدم برا سه سال ونیم تازه 4سی سی باید داده بشه

وااای بچم چیزیش نشه همش دارم نگا میکنم که نفس میکشه یان

مادر منم‌ همین مدلی هست 

دیگه خسته م واقعا 

خودش هیییچ‌کاری برای ما انجام نمیده

پنجاه و خورده ای هم سنش هست پیر نیست

انقد نسبت به ما بی تفاوت هست که وقتی من تاریخ سزارینم رو مشخص کردم رفت مسافرت چندین روز بعد زایمانم برگشت 

کسی نبود کنارم

پرستار خصوصی گرفتم بمونه پیشم بیمارستان‌


یک ساعت هم یاد ندارم بچه رو نگه داره تا من به کاری برسم

همش میگه نمی‌تونم

همیشه مسافرت و اینور اونور می‌ره 

هیییییچ وقت دعوتم نمیکنه 

جلوی همسرم واقعا دیگه خجالت میکشم 

چنتا هم خونه داره که میده اجاره و همیشه دستش پولی هست

اما نه عیدی میده به بچه هام

نه حتی نوزاد داد


اما در عوض

همییییشه زنگ میزنه از همسرم پول میگیره

گاهی چند سال طول می‌کشه تا برگردونه

ما مستاجر هستیم یعنی

اما اصلا رعایت نمیکنه 

هر جا بخواد بره زنگ میزنه همسرم بیا ببرم

خب هر کی زندگی خودش رو داره

بیکار که نیست تا زنگ زد بره

هر وقت میگه جور نمیشه کلی غر میزنه و قهر می‌کنه 

چند شب پیش بعد کلی کار و خستگی رفتیم بچه ها رو ببریم پارک

می‌دونه هم مشغله داریم و کمتر وقت اینکارا رو داریم

زنگ زده میگه کجایید؟

میگم تازه داریم بچه ها رو می‌بریم بیرون 

میگه من اذیتم بگو شوهرت بیاد ببردم درمانگاه 

برگشتیم خونه بچه ها رو آوردم 

همسرم رفت بردش

گفت هیچیش هم نبوده 

انقد اذیت شدم شب گریه کردم تنهایی 


آدم انجام نده براش هم عذاب وجدان میگیره 

یا مثلاً به خاطر بدحسابی 

دیگه همسرم پول قرض نمیده و بهانه میاره

من خجالت میکشم از اینکه مادرم رعایت نمیکنه 

از دست همسرم هم دلخور میشم که نداده(هرچندحق داره)

نزدیک سی میلیون چندین ماهه گرفته هنوز پس نداده

الان دوباره زنگ زده حدود بیست میلیون میخواست 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز