من خیلی خیلی به شوهرم اعتماد دارم یعنی یازده سال از ازدواجمون میگذره تابحال هیچ حرکت اشتباهی ازش ندیدم هیچی گوشیش همیشه ولو وسط خونه خودشم تمام کمال همیشه پیش خودم
ولی میگن تو اوج اعتماد بدترین ضربه هارو میخوری راستش منو خیلی میترسونه من اصلا اصلا ادم حساسی نیسم ولی خب قطعا شوکه میشم اگه اتفاقی برام بیوفته خدایی تکلیفم با خودم روشن نیست نفرین عامون به ذهن مریضم😂😂
لطفا بیاین تاپیک اخرم نظر بدین
در واقع در اوج وابستگی درست تره
چوفرداشودفکرفرداکنیم
من در اوج اعتماد چنان ضربه بزرگی بهم خورد و خیانت بدی بهم شد که فقط تا ۶ ماه شبها نفسم میگرفت و گریه میکردم و شوک شده بودم بعدش کم کم باور کردم
منم گرفتار همین فکرام متاسفانه
من هرکاری هم بکنم نمیتونم حساس نباشم ، چکش و اینا هم نمیکنم ، اما بهش گفتم دست از پا خطا کنه باید بعدش با عزرائیل سلام احوال پرسی کنه ، خیلی جدی تهدیدش میکنم ، یه بار گفتم بفهمم کاری میکنی رفتی دستشویی تو افتابه اسید میریزم ، ابم قطع میکنم ، دیگه خودت بدونی و خدات اون لحظه
مثبت فکر کنید که براتون اتفاق های خوب بیفته ولی وقتی فکر های بد کنی مطمعن باش اگر چیزی هم نباشه میشه و اتفاق بد برات می افنه
