خیلی در حقم بدی کرده .
کتکم میزد و شکاک و بددل بود و بشدت خسیس .
بحثی پیش میومد ، روانی میشد و درحد مرگ کتکم میزد و بعدم از خونه بیرونم میکرد .
سر چیزای بیخودی هم دعوا میشد .
خیلی آزارم داده .
ولی حس میکنم یکمی دلم براش تنگ شده .
من خیلی خودمو وقف زندگیم کردم .
خیلی تاثیرات روی شوهرم گذاشتم . چه آداب اجتماعی ، چه پوشش و اخلاق .
این آخرا یادش دادم که ماساژم بده و بغلم کنه .
ولی نتونستم عصبی بودن و کتکاری و بیرون کردنش از خونه رو کاری کنم ، نشد .
دلم فقط از اون محبت لعنتی ایی که بزور و بدبختی ازش میگرفتم تنگ شده .
آخه میدونین من کسیو ندارم بهم محبت کنه