از قبل هماهنگ کرده بودیم .غذا پختم با مخلفات شیرینی هم گرفتیم برای اینکه تو زحمت نیفتن برداشتیم بردیم .من دیسک کمرم عود کرده بودو به زور اینور و اونور میکردم خودمو با این وجود رسیدیم اونجا خانومه میدونست من اوضاعم خوب نیست سبزی رو گذاشت جلوم پاک کنم ظرفیتی تو سینک هم افتاد گردن من خودشو با کار دیگه مشغول کرد اسباب بازیهای بچشم منو شوهرم از کف خونه جمع کردیم .غذا به چه خوبی به تشکر درست و حسابی نکرد.خیلی ناراحتم از رفتارش.اینم بگم مجبور شدیم بریم اونجا چون شوهرش به چیزی سفارش داده بود شوهرم باید براش میبرد .این زن میدونست من در حد فلجم اما اصلا اهمیت نداد
وجدانم قبول نکرد تو این گروهنی سر سفره شون بشینم.با اینکه ما برای انجام کار شوهرش مجبور بودیم بریم
میتونستید غذا برا خودتون درست کتید یا قبل شام برید برگردید خونتون یا شام میخوردید بعد میرفتید یه نیم ساعت میومدید اینجوری خودتم تو زحمت نمی افتادی منم از این ببخشید کارای احمقانه زیاد کردم هیچکسم نگفت دست درد نکنه
زندگی یه آرامش به من بدههکاره اگه دیدینش بگین بیاد طلبشو صاف کنه تا شکایتشو پیش خدا نبردم🙂🙂
منم خیلی به این زن خدمات دادم خیلی ولی الان خیلی دلم گرفته از برخوردش
دورشون رو خط بکش.یک آرامشی داره.خودت رو بالا بگیر.کمرنگ شو.احترامت بیشتر میشه.باور میکنی توالتشونم میشستم؟الان سالی یه بارم نمیرم زنگم نمیزنم.زمان میبره وادما رو خوب میشناسی
میتونستید غذا برا خودتون درست کتید یا قبل شام برید برگردید خونتون یا شام میخوردید بعد میرفتید یه نیم ...
واقعیتش دست این داداشم یه کم خالیه خواستم محبت کرده باشم و از محبت به داداشم و بچه هاش اصلا پشیمون نیستم نوش جانشون ولی رفتار زنش افتضاح بود با اینکه اولین بارش نیست از این کارا میکنه ولی خیلی دلم گرفت که به زور پای سینک وایساده بودم ولی اون...