جاری من سال ۸۰ ازدواج کرد تا کلاس پنجم درس خونده بود، خونشون بدترین جای شهر؛ سطح فرهنگی بشدت پایین؛ واسش ۸۰۰ تا سکه زدن تمام جشنا رو برگذار کردن بردنش بالاشهر آرایشگاه، سال ۸۰ مثل الان نبود اکثرا آرایشگاههای معمولی میرفتن
من ۶ سال بعدش ازدواج کردم ؛ پدر شوهرم زور میزد کلا سکه نزنه همون تعداد کمی که زد با زور؛ بعد میخواستن منو بفرستن آرایشگاهی که تو یه محله واسه اصلاح و این چیزا خانما میرن