سال دوم دبیرستان بودم خیییلی از این بوت خوشم میومد . اونقدر دلم پیش اینا بود که نگم
ولی وضعیت مالیمون خیییلی بدتر از این حرفا بود ؛ به مامانم نگفتم که میخوام چون اگه میگفتمم نمیتونست بخره و فقط شرمنده میشد
اما یبار از دهنم پرید
مامانم گف سال بعد که داری برای کنکور میخونی برات میخرم
من رسیدم به سال کنکور ولی مامانم نخرید ؛ اون موقع دقیق یادم نیس چقدر پولش بود ولی به اندازه ۲ تا کفش بود
خلاصه سال کنکورم نشد و من کنکور رو دادم و قبول شدم با همون رشته ای که آرزوشو داشتم . داروسازی...
مامانم الان بعد چن سال از اون بوت ها برام خرید بعد گف ببخشید این همه منتظر بودی 🙂
قلبم تیکه تیکه شد . دارم شدیددد گریه میکنم...
چون متوجه شدم قسطی خریده 💔🙂