سلام من یک سالی میشه ازدواج کردم طبقه بالای خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم ادمای خیلی خوبین کاری به کار کسی ندارن
میدونین خسته شدم از اخلاق شوهرم همهچیزش خوبه ها ولی یهو قاطی میکنه
مثلا علکی بهونه میگییره این چیه اون چیه
امروز امد هم الکی بهونه میگرفت همش من همیشه دوست ندارم کسی متوجه بشه ما دعوا کردیم همیشه دعوارو زود تموم میکردم امروز دیگه نتونستم جلوی خودم بگیرم گریم گرفت واقعا خسته ام باردارم حالم خوب نیست
هی داد میزد درارد محکم میسبت هی میرفت بعد ۱۰ دقیقه برمیگشت میگفت گریه نکن گریه کنی هی میرم میام
من حساسم زود گریه ام میگیره خلاصه رفت دیگ نیومد خودش ماشیشن خرابه میگ اعصابم خورده خب من چیکار کنم دلم میخواد برم خونه بابام حالم خیلی بده بنظرتون برم؟
اصلا وقتی عصبی میشه انگار خون به مغزش نمیرسه