چندماهه طلاق طلاق میکرد میگفت هدف هام عوض شده منم دیدم فایده نداره زندگی قبول کردم گفت مهریه گفتم باشه ۳۰۰ نقد ۱۴ سکه گفت اقدام میکنم
چند روز حرفی نزدم اما جدا خوابیدیم روتین زندگی رو داشتم غذا درست کردن و اتو کردن ... تا دیدم مامانش اینارو دعوت کرد کلی کار و زحمت تا رفتن و پیام داد کمتر کن سکه و پول نقد رو استارت بزنم گفتم نه گفت بچرخ پس تا بچرخیم جهنم نشون میدم
دیشب من پریود حال بد آقا رفت پیش رفیق هاش تا ۱۰ شب ولگردی زنگ زدم گفت به تو ربطی نداره منم گفتم کلفت نیستم خونه لباس های کارت اتو کنم و غذا بزارم رسید خونه هرچی از دهنم دراومد گفتم خودش تا ۱۱ داشت لباس اتو میکرد من دیگه کاری نمیکنم بهش گفتم غیرت نداری
بنظرتون چیکار میتونم بکنم در مقابل اذیت هاش نگید سکوت کن که اون از خداشه