شده الکی الکی جدی بشه

مممنونم عزیزم  ولی برا عجیبه این پسرو یهو انقد از من خوشش اومده که راجب با پدرش حرف زده🙂

عریزم من خودمم شرایطم خوب نیست تو مرز ۲۶ سالم تا حالا خواستگار نداشتم  اینم عین معجزه س بخاطر همین باور نمیکنم ولی به یقینم اگر تهشم خوب باشه همش قسمته   میکنه شما هزارتا خواستگار داشته باشی ولی ازدواج نکنی ممکنه هم یدونه داشته باشی ازدواج کنی ممکنه  بری بیرون یکی عاشق شه ممکنه بری مجازی یکی عاشقت شه ممکنه کلاس یا دانشگاه بری هر جا قسمت باشه نگران نباش انشالله  که برای شما هم اتفاق میوفته 

نه عزیزم  من هیچوقت به ایشونم داداشم نگفتم و ایشونم به من نگقتن خواهرم زیادم باهم در ارتباط نبودیم ولی گویا ایشون از خیلی وقت پیش از من خوشش میومده ولی نمی‌گفت و ماجرای ما مجازی بوده از خیلی وقت ایشون پیج منو داشتن  ولی در ارتباط نبودیم تا اینکه من  چند باری بیرون از مجازی تو خیابون میدیدمش ولی هیچوقت بهش نگفتم که شمارو دیدم چون در ارتباط نبودیم فقط ارستوریامو نگاه میکردو چیزی نمی‌گفت منم ازش بدم نمیومد ولی آدمی نبودم که بخوام خودم برم به کسی نزدیک شم بعد مدتی متوجه شدم تو گوشی فروشی نزدیک خونمون کار میکنه بهش پیام دادم که شارژر خوب میخوام  که مامانم فرستادم سمتش که خرید کنه بعد همون موقع متوجه شدم دوست دختر داره دیگه سمتش نرفتم و تا حالا هم در واقعیت منو ندیده بود  و بعد از ماجرای شارژر نه من پیامی بهشون دادم نه ایشون   تا اینکه من رفتم تو یه فروشگاه بچگونه کار کردم  یه روز داشتم میرفتم سرویس بهداشتی دیدم همون لحظه تو اینستا بهم پیام داد که راه میری لااقل سرتو بالا بگیر که گفتم شما مگه کجایی گفت تو مغازه رفقیم  حالا این از کجا منو شناخت رفقیش که مغازه داشت برگشته بود به این گفته بود من این دختره خوشم میاد اینم یه لحظه منو دیده شناخته گفته عه من اینو میشناسم  و همون لحظه بهم پیام داده بود تو اینستا  خلاصه از اینجا صحبتای ما شروع شد ماجرا رو گفتم که  متوجه بشید  داستان از چه قرار بوده 😁

داستان آشناییم پایین نوشتم بخون 

انشالله شما هم خوشبخت بشی عزیزم

فدات شم نه گقتم داستان عجیبه بگم 😍