و دوستم تو ماشین بودیم شب بودیم داداشم مارو دیدید اصرار و شماره دوستمو ازم گرفت باهم حرف زدن واینا داداشم میگفت خیلی خودشو میگیره سر قرار نمیاد تااخر راضی کردش رفتن دیت بعد دیت داداشم ازش تشکر کرد و دیگه جوابشو نداد دختره بعد دوماه همش زنگ میزنه به داداشم که میخوام فقط پنج دقیقه ببینمت شبیه یکی از خواستگارامی که بهم خورد نامزدمیون داداشم قبول کرد ببینتش اما هربار بهم میخورد امشب دختره به داداشم زنگ زد که بیا ببینمت داداشم قبول نکرده گفته سه چار روز دیگه دختره گفته نه نمیتونم دیگه و بعد داداشم بد صحبت کرده باهاش تلفنو قط کرده دختره پیام داده لعنت بهت تصادف کردم داداشمم چیزی نگفته (دوستم خیلی خانومه نمیدونم چرااینجوری شده)