تا حالا معجزه شده براتون یا الیکه همش

اين چطور معجزه اي بوده كه بدبختي و بي پولي يكي ديگه باعث شده شما خونه دار بشي؟؟؟؟

معجزه اسمش روشه اتفاق نیست . 

و منم  برام تا حالا معجزه شده  

منم خیلی برا خدا و امام رضا گریه کردم عاقبت با غم تموم شد نه فقط برای من بلکه برای مامانم و من ولی امیدمو به خدا و امام رضا از دست نمیدم

من کاری نکردم جز اینکه عاشق خدا شدم ❤️

باهاش رفیق شدم، غیبت و دروغ و بدی رو کنار گذاشتم فقط واسه دل خودش. به عشق خودش

بهش گفتم خدایا، عشق من تویی، رفیق من تویی.

من میسپارم به تو، چون مطمئنم تو بلدی معجزه بسازی ✨

باورش کردم و واقعا دیدم چطوری زندگیمو قشنگ کرد.

خداروشکر، هنوزم هر لحظه داره هوامو داره 🤍

و برام معجزه ها میکن..

فقط با خودش حرف میزنم

با خدا باش و پادشاهی کن..

امکان نداره سمتش بری باهاش حرف بزنی و بخوای و نش..

توصیف نشدنیییی

وَ مَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ🥹

هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافی‌ست

اوكي

خيلي هم عالي 

دقیقا منم همین ها رو انجام میدم و با چشم اثراتش رو دیدم . 👌🏻

نماز نافله مغرب نماز معجزه منه بیشتر برای اینکه ایمان دارم به خدا که اگه ازش بخوام صلاحمو بهم میده ، باهاش درد و دل میکنم حرف میزنم.

ثواب های نماز نافله رو هم با چشم دیدم خیلی قشنگه 

نمیدونم امام رضا واسم خاصه ازش ناراحتم اما توقع جبراااان دارم الهی هم برا من هم برا شما جبران بشه

نمی دونم معجزه حسای بشه یا نه 

ولی یه بار چند سال پیش  ۹م محرم منو خواهرم و پسر دوسالش و مادرشوهرش و زنداداش باردارم تابستون رفتیم یه محله ای که تو مسجدشون هیت های عزاداری دسته ها سینه زن طبل اینا تا موقع ناهار میومدن و برای ناهار هم در همه خونه ها بازه و صاحبخونه تعارف می زنه برن برای ناهار 

ما همه مون تو مسجد بودیم و خیلی خسته که یدفعه یه خانوم میانسال امد کنار مادرشوهر خواهرم که شما حتما بیاید خونه ما 

مادر شوهر میگفت خانوم ما زیادیم بچه هام هستن مزاحم نمیشیم 

ولی خانومه قبول نکرد گفت نه بیاید به بچه هاتون هم بگید بیان شما دعوت شده امام حسینین به من گفتن بیام دنبال شما حتما باید بیایید.نمیشه خواهرم امد به من گفت ما دنبال زنه راه افتادیم هر چی مادرشوهرش گفتیم زشته ما دنبال زنه راه بیوفتیم میگفت من هرچی میگم قبول نمیکنه ما از یه عالمه کوچه پس کوچه ها گذر کردیم از چند تا خونه رد شدیم رفتیم خونشون ما همیشه میرفتیم خونه هایی که همون سر خیابون بود ولی ایندفعه که رفتیم خونشون تو خونه فقط فامیلشون بودن و تنها غریبه ما بودیم خونه هم کولر داشت هم غذاش عالی بود همیشه میگم نذری این خانواده قبول باشه انگار که واقعا امام حسین این خانومو فرستاد با اون شرایطی که ما داشتیم  

بهترین خونه تو مرکز شهر داشت که ساکنش بود

این خونه که تقریبا حاشیه شهر بود رو برای جهزیه دخترش فروخت

چون دخترش به کم قانع نبود