باخواهرم قبلا غیبت میکردم الان یه مدته طوری رفتار میکنه بهم برمیخوره

عزیزم خواهرت همدلی بلد نیست..

تو هم بتدریج خودتو بگیر چون واسه خودمم پیش اومده

خواهر منم همین مدلی تازه بدتر

میاد از طرف مقابل تعریف و حمایت میکنه میگه

فلانی حق داره..بهش حق بدیم..

تازه حرف منم غیبت نبود..

در مورد رفتار یخ و بی احترام بعضیا با منه..

که خوارم هنوزم داره طرف اونا رو میگیره

خب پس چجوری حرفو‌عوض کنه؟

شاید اونم حالش بده و دیگه نا نداره حرفای منفی دیگرونو بشنوه،شاید خودش نیاز به انرژی مثبت داره

بذار یه ضرب المثل بگم از مادرم بنده خدا

میگفت رازت رو به خواهرت نگو خواهرت هم خواهر داره..

منظور به اینکه اونم کسیو داره بگه..

بعد فوت مادرم در لحظه خیلی تمرین کردم که دیگه به بقیه تکیه نکنم..سخت گذشت ولی من که اونقدر پرحرف بودم..

ولی الان شدم مثل خودشون..تازه میخام مثل خودشون تظاهر کنم به خانواده دوستی..

چون خانواده من بجای همدلی و طرفداری از حرف حق

 جماعت چاپلوسی هستن واسه عروس ها مون..

بنظرم اگر بخام خوب تصور کنم میتونم بگم

شاید خودشون ازین

حس دغل کاری و سیاست شون خبر ندارن

ببین شاید فکر می‌کنه حرفات بار منفی داره و روانه به سمتش میشه .چون این چیزا وجود داره

نه عزیزم دور از جونت باشه

این برداشت اشتباه شماست

تو روانشناسی یکی از راه حل های نشنیدن حرف های منفی و حرف هایی که مورد علاقه طرف نیست همین عوض کردن موضوع هست احتمالا خواهرت اینو تازه متوجه شده و داره به کار میگیره ولی ایکاش مستقیم خواسته اش رو بهت میگفت چون بهش گفتی از این کارش ناراحت میشی....نمیدونم دلیل رفتارش چیه دیگه خواهر که با خواهر خودش تعارف نداره☹️

این تجربه برای من که نزدیک ۴۰ساله م هست پیش اومده

و  الان بهت میگم بعضیا ادای فهمیده ها رو در میارن.. 

ولی اتفاقا از همین تجربه سیاست بازی خواهرت

در عوضش تو بهتر یاد میگیری که

اول)حرف خودتو پیش همه به زبون نیاری..به خودآگاهی احساسی میرسی

که آره حالم بده ناراحتم..خودتو بغل کن..

دوم)بعدش به مرور یاد میگیری که کمی از ذهنت دور کنی

سوم)آخرش دیگه می بینی

در لحظه که کسی ناراحتت میکنه؛اصلا به خودت جذب نکنی

چهارم)به مرور که محکم شدی یاد میگیری اع..خُب شخصیت مادرشوهرم همینطوری رشد کرده کاریش نمیشه کرد..

همین‌شعور رو بخشیدم به خودش...

من مجبور نیستم بهش فکر کنم..منظور حرفای منفی شون مال خودشونه.. با ریلکسی به ذهنت میگی

من که میدونم لایق این حرفا نیستم..

پنجم)بعدش بطور باور نکردنی دلت میخاد از همون کسی که

تو رو رَنجونده گاهی خوبی هاشو ببینی و ازش تعریف کنی..

ولی به محض اینکه بازم‌منفی گفتن..چهره ات رو سرد نشون میدی بدون اخم..جواب سوال چرت شون رو اونقدر با کلمات کوتاه و سرد  جواب میدی..که

خودشون می‌فهمن که نباید اون حرفو میزدن(حتی اگر عمدی و با کنایه گفته باشن؛پشیمون میشن)

وآقعا میفهمم چی میگی..

یه حس بُغض عجیبی درون آدم‌ میذارن

که اصلا از خنجر بدتره..

یکی نیست به این‌جماعت حق نشناس بگه

آخه کدوم احمقی به شما گفته

هر درد دلی که من مظلوم بیام بگم غیبته.. 

اینطوری روان شناسا هم نباید درد مردم رو بشنون و مشاوره بدن..

خواهر جماعت! حداقل آدمو آروم کنین..بعد خنجر بزنین

اصلا خواهر آدم چرا میاد طرفداری کسیو میکنه

که‌من ازش دلخورم..یا حتی پشت سر من حرف زدن

تهمت زدن ولی باز میان طرف غریبه رو میگیرن

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

بعد هر سختی آسانی هست..

خوش اومدی به دنیای تغییر و تحول خودمون🥲

نگران نباش_تو بخاطر همین شکست روحیه

یه روزی از طرز تفکر خواهرت جلوتر میزنی

طوری که خودش یه روزایی میاد برای دردِ دل..

ولی هیچ موقع به روش نیار..که چطور نابلد بود واسه همدلی

فقط با وقار شنونده باش و گوینده نباش

فقط احساسش رو بشنو و بغلش کن..بگو درکت میکنم..همین

خودش تعجب میکنه کِی اینقدر پیشرفت کردی!

من همین امروزم دوباره حرص خوردم از شیوه رفتاری خواهرم..

دقیقا یه موقعیتی بصورت ریلکس

براش حرف زدم و بازم خواهرم  طرف فلانی رو گرفت

بعد سریع زمین بازی رو عوض کردم😉

نقطه مقابل فلانی یکی دیگه رو مثال زدم

عجیب طرف شخص فلانی۲ رو گرفت..

کلا فازش چیز دیگه ایه..

منم واسه اینکه درون ریزی نکنم

هی دیالوگ ها رو مرور میکردم تا تخلیه احساسی بشم

در مسیر برگشت پیاده و ماشین واسه شوهرم حرف زدم

انگار دارم مثلا با خواهرم حرف میزنم

 استدلال میارم یا بهش غر میزنم که منظورمو بفهم😒

بعدش دیگه متوجه شدم که خدایی

انگار من با حرفام خلع سلاحش کردم

جوابهای قاطع بیشتری بهش داده بودم..