ببین دومی که میاد همه چیز تغییر می کنه
مثلا وقتی یکی بود خبلی حوصله اش سر می رفت من هر روز باید سوار دوچرخه اش می کردم کلی راه می بردمش پارک یا خانه بازی. کلی باید براش اسباب بازی یا کتاب می خریدم
یا همه اش بهونه می گرفت که بره خونه مادرشوهرم. شوهرمم از اون طرف بچه رو می برد اونجا و تا می خواست بیاره شب بود یعنی کل زندکی سیستمش به هم ریخته بود واقعا واقعا خسته بود به خاطر بهونه گیری ها و خجالتی بودنش
دومی که اوردم کارهاشون بیشتر شد مثل لباس شستن و مرتب کردن خونه و غذا درست کردن. ولی دیگه اون بیرون رفتن ها و نغ زدن ها و خرج کردن ها همه تموم شد!
انگار دیگه بچه اولی هم با دومی سرگرم شد حتی مثل قبل خونه مادرشوهرمم نمی خواد بره. شوهرمم به بهونه بچه هر روز خونه مادرش نیست که پرش کنه انگار شوهرمم کامل تو نقش پدر فرو رفته. حالا بعضی ها بحث هزینه رو می گن ولی اون موقع یه پولی بود که مجبور بودیم خرج مهمونی های خانواده شوهر کنیم. که بعدش هم سر می کردن تو زندگی مون ! الان همون پول داریم خرج بچه دوم می کنیم. پشتش هم حرف و نقلی نیست ! حداقل خرج بچه خودم بشه دیگه زورم نمیاد