وقتی تازه ازدواج کرده بودیم و درآمدی غیر از حقوق شوهرم نداشتیم خونه و ماشین هم نداشتیم . زنگ میزد به شوهرم میگفت مثلا برای این ترم این مقدار پول برام بفرست . حالا ما خودمون هم دانشجو بودیم . خانواده شوهرم هیچ حمایتی ازش نمی کردن.
پدر شوهرم زنده و تنبل بود. حال نداشت خرج خانواده خودش رو بده.
بعد شوهرم میگفت آره خواهرم خیلی دختر با فکریه برای اینکه به بابام فشار نیاد از من پول میگیره.
به خدا دلم میخواست خودم رو جر می دادم. بس که این دختر پر رو بود.
پدرشوهرم هم خدای تنبلی .
یهو بعد سالها یادم افتاد. حرصم گرفت.