بعضی ها خودشون حد و مرز رو از اول رعایت نکردن بعضی ها هم تخیلات ذهنشون رو میگن اصلا با خانواده شوهر توی یه خونه نبودن
توی فامیل ما خیلی ها با خانواده شوهر توی یه ساختمان هستن ولی کمتر کسی با مادرشوهرش به مشکل خرده اکثرا راضی هستن من خودمم راضی هستم
ولی خب هستن خانواده هایی هم که واقعا اذیت میشن گاهی هم عروس اذیت میکنه این رو هم دیدم و هم شنیدم در کل همه جورش هست و یه جورایی میشه گفت به شانس بستگی داره
جاری من ازسراجباربامادرشوهرم بودیعنی قشنگ روشون به هم بازشده بودبااینکه مادرشوهرم اصلااهل دعواوبحث نیست ولی باکوچکترین حرفی جاریم دعواراه مینداخت ازجیک وپوکه هم خبرداشتن آبرو برای هم نذاشته بودن
منم همین فکرو میکردم
همه هم همین فکرو میکردن
آخرش میفهمی اشتباه کردی
بخاطر کاراشون خانواده ام سالی یه بار هم شام و ناهار خونم نمیان چون اگ بیان فرداش یه بهونه پیدا میکنه داستان درست میکنه برامون که ۲ و ۳ ماه قهر میشیم چنان از دماغ مون در میاره ک نگو
عزیزم خب ببخشید جسارته فضولی کردم خاکم به دهن‌ناراحت نشی شرمنده عذر میخام حلالم کن؛ گفتی شوهرت تریاک میکشه خانوادتم نمیدونن جوون هم هست میره پیش مامانش میکشه منم اگ جای تو بودم برا اینک شوهرم سمت چیزای بدتر مثل ش ی شه نره ترجیح میدادم تو جمع خانوادش میبودم که کنترلش کنن که چهار نفر دورش باشه که خونه مستقلی نداشته باشه که رفیق ناباب بیاد سمتش و به جاهای بدتری کشیده بشه
زن عموی من ۶سال با مادرشوهر و خواهرشوهراش و برادرشوهرش تک یک خونه بوده😁[یک خانه باغ ویلایی بزرگ که ساختمان ها جدا بودن ولی حیاط مشترک داشتن]
زن عموم؛عمه هام رو خیلی دوست داشت💎
بعد از فوت مادربزرگم نیز همیشه بااحترام پشت سَرِش حرف میزد💎
عروسِ خودش هم طبقه بالای خونشون اومد و سالها خوش و خرّم زندگی کردن💎
از قدیم گفتن نه ساخت ذهنیت عروس ها باشه دوری و دوستی . تامام .
همین همسایگی راه انواع دخالت ها رو باز میکنه. آدم حتی با همسایه غریبه هم باید در حد سلام و علیک باشه و نذاره کسی به حریم زندگیش نزدیک بشه. وقتی با خانواده نزدیکه ناخودآگاه باید بیشتر رفت و آمد کنه و توقعات بیشتر میشه و دلخوری و سوتفاهم پیش میاد
عروس ما قبلا دوسه سال موقت پیشمون اومد داداشم داشت خونشو میساخت تقریبا 19 سال پیش خیلی بد بود هم اون اذیت بود هم ما متلا اگه اون مهمون داشت ماحتما باید میرفتیم یه سلام علیکی میکردیم نمیرفتیم ناراحت میشدن میرفتیمم انگار مزاحم بودیم ماشالله هرهفته دوسه روزشم مهمون داشت سروصداشون نمیزاشت بخوابم اخه تا ساعت 12 شب میموندن جراتم نداشتیم حرف بزنیم
با این هزینه های اجاره و رهن باید برای آینده بچه هامون و خودمون از بعضی راحتی هامون بگذریم و مجبور به زندگی با خانواده شوهر باشیم خانواده شوهر هم لولو و خوخو نیستن که آدمن
من هستم مادرشوهرم بود فوت شد جانشینی اورد دخترش....خدا کنه اینم بفروشه بره .خیلی سخته همش توقع و دعواتو ساختمونه
