موافقم
بنظرم اول با مفت خوری و سرخونه بودن دامادبشون شروع کنه
ولی با مادرش کاری نداشته باشه و سعی کنه در رفتار و به تظاهر هوای مادره رو داشته باشه
یا صندوق خانگی مبلغ بالا عضو بشه
مدل ماشینشو بگه عوض کنه
برا خونواده خودش هدیه های خوب بخره
بالاخره از این زندگی حق داره
و ا قعا ز ندگی با خانواده شوهر خیلی بد بختانه هست
وای ببین اصلا نباید با مادرشوهر تو یه ساختمون زندگی کرد
حتی اگه اون خونه از طلا ساخته شده بود
من خودم ۴ سال با اونا زندگی کردم همه پولامونو گرفتن یه ابم روش
دیشبم دعوا که از خونه پاشید برید
مام امروز دنبال خونه میگردیم که بریم خیلی راحت به قول اون خانومه یه لقمه نون کمتر بخوری بهتر از لقمه نون با منته و دخالت
من از اونام که عروسم باهام زندگی کنه با دعوت میرم خونه ش و کاری به کارشون ندارم
اما هرگز پیشنهاد نمیدم بیان پیش من زندگی کنن دوست دارم خوش باشن و مستقل
حاضرم کنار خیابون یا تو جوب زندگی کنم ولی با خانواده شوهر یه جا نباشم
مادرشوهرم اومد تو ساختمون ما. خونه ما بود و شوهرم روش نشد بگه خونه نمیدم. ولی حد و مرز داریم خونه من اصلا نمیاد منم بدون دعوت نمیرم حتی اگه مهمون بیاد. حتی صدای پامو میشنوه بیرون نمیاد بگه کجا میرید. با ما جایی نمیاد. خواهرسوهرامم میان بچه هاشونو نمیفرستن خونه من. شوهرم روز اول سنگاشو باهاشون واکند. ولی با این حال شوهرم منتظره پول دستش بیاد ی خونه بخریم و از اینجا بریم.
