بچه ها باشوهرم خوشو خرم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم البته سرما خپرده بود یکم حالش بد بود سر یه داستانی بهش گفتم خیلی تحفه هم نبودی حالا به شوخی بد از این حرفم ناراحت شدو کلی بحث هزارتا حرف ک دلم شکست الانم پاشد زد بیرون گفتم کجا میری باعصبانیت گف قبرستون بد گف میخوام برم سرم بزنم نمیدونم برگرده خونه یانه چون سابقه داره بزنه بیرون میره یه خونه دیگ داریم اونجا میخوابه اعصابم داغونه بارها شده دیدم حساسه ولی بازم اخلاقه گندش یادم نمیمونه