خوشبحالت بخاطر خونواده حمایتگری که داری
شوهر من امروز چنان بلاهایی سرم آورد از رو ناچاری ز زدم به خونوادم...مادرم بجای حمایت،سینی فلزی رو برداشت جلو شوهرم میخاست بکوبه تو سرم ،همش میگفت بشین زندگیتو بکن....
بعد فکر کن من اصلا سلیطه و...نیستم دانشگاه دولتی درس خوندم،چادریم محجبه کامل،کاری به کار کسی ندارم....تو دعواها همش کوتاه میام جیغ و داد نمیکنم....
شوهر احمقم بخاطر خونوادش که بهم بی احترامی کردن باهام درمیفته من اصلا چیزی از خونوادش نمیگما نمیدونم چرا یهویی روانی میشه...