مثلا تو تاریکی شبا
اشک چشماشونو گرفت
بتونن برن قدم بزنن
یا نمیدونم مثلا یهو دلشون خواست انقد راه برن که از درد پا درد فکر و خیال تو سرشون رو فراموش کنن. بتونن این کارو انجام بدن
هر ساعتی
هر لحظه ای از روز
کاش میشد بی دلیل رفت بیرون و انقد قدم زد که راه تموم بشه
چه نعمتی از ما گرفته شده:)
کاش میشد پر بودن ذهنمو رو کوچه ها و خیابونای تاریک خالی کنم