بچم عادت کرده هر بار که باباش میره سر کار دنبالش بیوفته بره خونه مادر من یا عمه هاش یا خونه پدرشوهرم و منم مجبوری باهاش میرم بعد ظهر و همه کارام عقب میوفته تنها هم دلم نمیخواد بفرستمش سه سالشه نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم شوهرمم انگار عمدا این کارو میکنه که من آزار ببینم نمیزاره یک قطره اشک از چشم این بچه بیاد نباید گریه کنه نباید کاری که میگه رو دیر انجام بدیم خراب کرده اخلاقشو پرروش کرده
بعد میگه برا حل این مشکل یا باید خونه مونو عوض کنیم حیاط دار بخریم یا بریم روستا زندگی کنیم 😐 برای چی اونوقت بخاطر این بچه چون این بچه روستا دوس داره و طبیعت اونوقت من بخاطر این برم روستا و همش سر این موضوع باهام دعوا داره بنظرم دنبال بهانه اس حالم خیلی خرابه
نمیدونم چکارش کنم 😭 هیچ جوره راضی نمیشه نره بیرون هرچی اسباب بازی میریزم جلوش دفتر نقاشی و مداد میدم بهش گوشی میدم دستش فایده نداره باید بره بیرون از خونه
اونوقت من یا این خونه هایی ک میرم به اجبار شب بمونم یا باید برم بلافاصله آژانس بگیرم برگردم خونه خسته شدم دوس دارم تو زندون خودم بمونم