شوهر من وقتی اومد خاستگاریم با وجود اینکه جز ی ماشین ۲۰۶ هیچی نداشت قبولش کردم پدرشم خونه اضافه ای نداشت بخاد ب ما بده اما من وقتی گفت دوسم داره و از من خوشش اومده قبولش کردم چون همین برام کافی بود چون اوضاع خانوادم ازشون خیلی بالاتر بود نیازی واقعا ب خونه و اینا نداشتم
ازدواج سنتی بود اما خودش جایی منو دیده بود و از قبل هم ی آشنایی خانواده ها داشتن
خلاصه بعد عقد ما نمیدونم چیشد یهو کارش گرفت و همش خارج از شهر زندگیمون بود هربار یجایی کار میکرد ک میرفت ماه ها میموند و دیر دیر میومد انگار حریص شده بود البته کلا شخصیت حسود خودشیفته منفعت طلب داشت
خلاصه میدیدم رفته برای خودش یهو گوشی خوب خریده برای من هیچی بابام میخرید همه چی
یهو ماشین رفته بود گرفته بود مادرش و برده بود انتخاب کنه ب من حتی نگفته بود اصلا
الانم درخواست طلاق داده فک میکنم بخاطر اینکه بره راحتتر کار کنه اینکارو کرده چون از وقتی درخواست داده ۶ ماهه بیرون شهره نمیدونم کدوم شهره
من بازیچه شدم دخترونگیمو ازم گرفت از بعد اون همش بیرون شهر بود
نمیذاشت خودمم طلاق بگیرم همش نگهم میداشت
فقط میخاد همش کار کنه برای خانوادش هزینه کنه مادرش خاهراش از ایناست ک مادرش یجوری بزرگش کرده ک پسرش براش برع وسایل خونه بزرگ بگیره همش بهش خرجی بده با اینکه شوهرش زندست
همش میخاد برای مادرش و خاهراش همه کار کنه ک جلوی بقیه پز بدن
ب منم میگ میرم بهتر از تو پیدا میکنم