۲۳ مهر ۱۴۰۴
ساعت ۴ و ۵۴ عصر
مدت مکالمه: یک دقیقه و سی ثانیه
وسط ....
- سلام آقای ....
+ سلام
- حالتون خوبه؟
+ مرسی ممنونام
- اصلا نه جواب پیام میدین نه جواب تماس میدین
حتما سرتون خیلی شلوغه و تو دستتون کار هست
+ آره به خدا
- کارتون چیه؟
+ دارم کاشی انتخاب میکنم
- میخواین منم بیام انتخاب کنم؟
+ نه مرسی، راضی به زحمت شما نیستم
- آقای .... من خیلی خستم به خدا، تو رو خدا چرا اینجوری میکنین با من؟
+ والا چی بگم یه چیزی هست خجالت میکشم بگم ؟
- نه نه نه تو رو خدا بگین خواهشاً بگین. آیا کسی هست ؟
+ بله ( صدای آروم )
- پس چرا نگفتین؟ چرا ؟ این همه سال؟ چرا ؟
+ نخواستم دلتون بشکنه
- میدونین این کارتون خیلی غیر انسانیه؟ این همه سال ( با بغضی سرشار )
+ ( هیچ صدایی نشنیدم )
- قطع تلفن
من امروز مردم
کل دنیا چقدر بزرگه که رو سرم هوار بشه ؟
خیلی بزرگه ؟
قلبم چجوری تا الان داره میزنه؟
کاش جسمم پیش از روحم میمرد