داداشم امروز زنگ زد گفت میایم خونه من و مامانمم گفتیم چون روز هوشبری نزدیکه یه جشن کوچولو دور هم بگیریم به خودشون چیزی نگفتیم سام گرفتیم و اینا ولی خب کار داداشم طول کشیده هنوز نیومدن بابامم ورداشتن شامشونو خوردن گفتن من نمیتونم صبر کنم غذام سرد میشه😑 چرا یه آدم باید اینقدر شکم پرست باشه من باشم ته دلم یه جوری میشم