خیاط باشی😍مامان سه تا کلوچه👧👧🧑خدایا شکرت بابت یه آقایی خوب و همه چیز❤️وقتی پستی خطاب به منه مطمئن باش میخونمش اگه دیدی ریپلی نکردم بدون برام مهم نبوده که جوابت ندادم پس فکر نکن جوابت رو نداشتم بدون نمیخوام باهات هم کلام شم 😜تو تاپیک هیچ آقایی شرکت نمیکنم پس آقای ن هم نه تو تاپیک من بیان نه پست منو ریپ بزنن وگرنه...... وقتی کسی میگه واسه حاجتم صلوات یا آیت الکرسی بخونید اگه لایک کردم پستتو بدون که خوندم فرستادم ❤️😍
یه سری بچه باز بازی روانیتون میدن شماهام واسه پخته بودنشون ذوق میکنید
جلوتر میفهمید چه کلاهی رفته سرتون
آدم بود همسناش بهش بله میگفتن
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
شخصا درک اینکه یه آقای بالای ۳۰ بخواد با یه دختر زیر ۲۰ سال ازدواج کنه برام آسون تره تا اینکه یه دختر زیر ۲۰ دلش یه همسر بالای ۳۰ بخواد.... خیلی فرق دارن حقیقتا، خیلی ام مورد دوم غیر قابل درکه
سن کم هم از نظر اونا مطیع تره هم طراوت بیشتر داره یحتمل 🤤😁
تو هم مَردی
فقط اذعان نمیکنی
اوسکول عقده ای
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی