2777
2789

رفته بودم خونه مامانم پنجره رو گفت تو پاکن 

منم با دستمال و اسپری افتادم به جون پنجره ها 

یه سری لکه های جوش جوشی بود نمی‌رفت نمی‌دونم چی پخش شده 

مامانم اصرار داشت که نه می‌ره اونا عن مگسه 😐😐😒

خلاصه اومد دعوا که خوب پاک نمیکنی 

عن مگس ها مونده 

دعوا مون شد 

آنقدر صدامون بالا بود بابام از زیر زمین صدامون رو شنیده اومده بالا 

میگم بیا پاک کن ببین می‌ره یانه 

اول می‌گفت اره می‌ره 

فلان بهمان 

بعد هر کاری کرد نرفتن 😐🤣🤣🤣

خلاصه یه دعوای حسابی کردیم 

الانم حرف نمی‌زنیم 

و نمی‌خوام حرف بزنیم

من خیلی مهربونم خب ولی اگه بیایی تاپیک من چرت و پرت بگی قشنگ میشورمت میزارمت کنار 🥰
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792