گاهی وقتا انقدددد اتفاقات بد برام پیش میاد یا باهام بد رفتاری میشه ک دیوونه میشم و این حس دقیقا مثل یک سکانس تلخ تکراری هس هی عین همون حس و درد برام پیش میاد...ی حس بدبختی و...
نظرت راجع به فیلم و سریال هایی که شخصیت اصلی رنج میکشید و بقیه اذیتش میکردن چی بود یا الان چیه؟
« اگر زندگانی روزانهی شما در نظرتان حقیر مینماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جلال و جمال آن را دریابید. پیش هنرآفرین هیچچیز و هیچجا ناچیز و سرسری نیست.»
حس کردم همذات پنداری خیلی زیادی با سریال و فیلم ها کردی عزیزم
اینطور که زندگی خودت هم مثل همون فیلم و سریال ها شده و انگار درونا دوست داری مثل شخصیت های اون سریالها رنج بکشی و زندگیت شبیه همون فیلم و سریال ها بشه
« اگر زندگانی روزانهی شما در نظرتان حقیر مینماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جلال و جمال آن را دریابید. پیش هنرآفرین هیچچیز و هیچجا ناچیز و سرسری نیست.»
روان انسان علاقه داره یه سری تجربیات که همراه با احساس زیاد در ما بوده از نو برای ما رقم بزنه چون از اون رنجی که دیده حس عمیقی پیدا کرده و میخواد ادامش بده
علم تو دنیای روان هنوز پنج درصد هم جلو نرفته
« اگر زندگانی روزانهی شما در نظرتان حقیر مینماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جلال و جمال آن را دریابید. پیش هنرآفرین هیچچیز و هیچجا ناچیز و سرسری نیست.»