خواب دیدم تو صحن امامرضا بودم انگار و هعی گلدسته های حرم میوفتاد رو میدم
انگار که میریخت و تیکه تیکه میشد و کسی آسیب نمیدید و مردم جمع میکردم و دوباره انگار با طناب میکشدن بالا که بزارن سر جاش دوباره یکی دیگشت میریخت و همه جا آشوب و ترس بود
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد