شما حس نمیکنید که زندگی خیلی ترسناکه؟
از آینده نمیترسید؟ مثلا اینکه مرگ یه حقیقتیه که هیچ راه فراری نداره براتون ترسناک نیست؟
اینکه همه آدما میمیرن حتی اونایی که خیلی دوسشون داریم؟
اینکه ممکنه خیلی چیزای خوبو که تجربه میکنیم برای آخرین بار باشه و خودمون ندونیم؟
اینکه حوادث و بیماری و ... فقط تو فیلم و اخبار نیست و ممکنه برای هرکسی پیش بیاد؟
اینا چطور غمگینتون نمیکنه؟ چجوری نمیترسید ؟
من میدونم باید تو لحظه زندگی کرد در طول روز هم خوبم
اما شبها اضطراب و تپش قلب و ابن فکر و خیالا دست از سرم برنمیداره
احساس گناه دارم
از اینکه اونقدر سرم گرم کار و زندگی و دوستامه که کنار پدر و مادرم نیستم
احساس گناه دارم بابت کارای درستی که میدونم درسته و انجام نمیدم مثل نماز خوندن
و مثل سگ از آینده بخاطر همه اون چیزایی که بالاتر براتون تعریف کردم میترسم:)
دلم واسه خیال راحت و خواب خوب تنگ شده:)