2777
2789
عنوان

من تو این هفته فهمیدم کارما وجود داره

| مشاهده متن کامل بحث + 452 بازدید | 27 پست
منم جاری برادرشوهر خیلی ساله حق ما رو خوردن وهمیشه اذیتمون میکنه همیشه از قبلشون بهتر وخوشبخت ترن ب ...


میدونی جای دردناکترش کجاست؟اینکه کارما پس دادن اونا دیگه چیزای از دست رفته ما رو بهمون برنمیگردونه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

توی سه سال بی احترامی که نکرد نبود آنقدر دل شکست .متاسفانه هر روز ذهنم درگیرش هست کاش بتونم فکرمو آز ...

من یه چیزی تعریف کنم برات

دوتا خواهرشوهر دارم از وقتی نامزد کردم شروع کردن به حسادت و اذیت کردن من....

یعنی ۷ ساله ازدواج کردم این دوتا مداااام به شوهرم چسبیده بودن درحدی که شوهرم میگفت اینا زنم هستن نه تو!!! 

 خدا شاهده تا وقتی میخواستن پیاز سیب زمینی بخرن باااید شوهر من باهاشون میرفت وقتی دکتر میرفتن باید با شوهر من میرفتن حتی برا کارت ب کارت کردن پولاشون....

خلاصه اینجوری بگم از ساعت ۷ صبح زنگ میزدن شوهر منو بیدار میکردن همراهش خیابون بودن تا ۱ شب( بااینکه متاهل هستن) 

من با این چیزا مشکلی نداشتم مشکلم این بود هررربار شوهر منو میدیدن یه آتو از من پیدا میکردن و شوهر منو پر میکردن که این زن نیست ما بخاطر فلان رفتارش ناراحت شدیم یا زنت و دیدم محلمون نذاشته و همه اینا رو با گریه میگفتن به حدی گریه میکردن که نفسشون بالا نمیومده( شوهرم بعدها اینا رو بهم گفت) و شوهر من با توپ پر میومد خونه و شروع میکرد بهونه گیری و دعوا و کتک... و بعدش خواهرشوهرم میومد خونمون و به من میگفت پاشو طلاق بگیر 

چنان با شوهر من جور بودن که همه میگفتن محاله اینا بدون هم زندگی کنن

میدونی الان کجا هستن؟

۹ ماهه با شوهر من قهرن.

میدونی چرا؟ من دوسال پیش ۷ ماه بخاطر اینا قهر خونه بابام بودم بعدش برگشتم به شوهرم گفته بودن ما از زنت خوشمون نمیاد شوهرمم گفته بود من زنم خوبه باید باهاش اشتی کنین گفته بودن نه باید طلاقش میدادی اینم گفته نه من شما به زنم ترجیه نمیدم و زنم بهتره و گفته تا زمانی که با زنم اشتی نکنین منم باهاتون قهرم....

الان ۹ ماهه قهرن

من میگم اینا کار خداست

وگرنه از شوهر من بعیییده این حرف

صبور باش خواهر من

من خیلی سختی کشیدم همیشه میگم خدایا این چیزایی که من تجریه کردم کسی تجربه نکنه برا همین خیلی ناراحتم ...

من چندتا کارما طلب کارم 

ولی خیلی عجیبه چنین کارهایی بدون کارما مونده😐😐

یه حرفا یا رفتارهایی که سنگ آب می‌کنه 


بذار یکی دوتاش بگم 

اوایل عروسی زنعموی همسر ازم پرسید چرا بچه نمیاری گفتم دارم درس میخونم 


دوسال بعد (۲ سااال) دختر خودش و خواهر همسرم بچه دار شدن من بچه نداشتم (و دیگه فارغ التحصیل شده بودم) 

همین زنعمو رفته بود دیدن خواهر همسرم گفته بود ستاره میگه درس میخونم برای همین بچه نیاوردم 

مادر همسر گذاشت کف دست همسر 


و همسر اومد خونه چنان عصبااااااااانی بود کارد می‌زدی خونش در نمی اومد 

هرچی پرسیدم نمیگفت 

هنوز نگاهش و عصبانیتش یادمه 

دعوا و بحث شد 

گفت چرا دروغ میگی تو درس میخونی ؟ دروغگو و ...



آنقدر من گریه کردم هیچ وقت اونطوری گریه نکرده بودم 

اولا بخاطر اینکه من اون حرف دو سال پیش زده بودم 

دوم بخاطر اینکه چرا جایی که اصلا من نیستم رفته حرف زده آخه چه ربطی داشته حرف من کشیده وسط 

سوم بخاطر اینکه اصلا گیریم همین الان گفته باشم درس میخونم مگه درس خواندن چیه؟؟؟؟؟ 


فکر کردم سر دخترش میاد 

اما چی شد دختر دومی رو هم آورد🤣





و بذار یکی دیگه بگم 

دختر همین زنعمو 💩

بچه دوم باردار بود و من بچه نداشتم 

یه جمعی دعوت بودیم 

من کمی دیر رفتم

وقتی وارد شدم همه سااااکت بودن و همینطوری نشسته بودن و تو گوشی و ....

بخدای احد و واحد تا من نشستم 

یهو دختر این زن 

شروع کرد بلند یلندددددددد مثلا رو به یه فامیلا هی گفت 

مللللیحه تو سر بچت کجا رفتی سونو 

ملیحه تو بچت فلان 

ملیحه دکترت

هی بلند بلند بلند اعلام حاملگیش 

اونم اینکه بچه دوم جنسش فرق داره و الان دومی دارم 

هی گفت و گفت و گفت 

آخرش یه لحظه ساکت شدن همین ملیحه با یه لبخند  مسخره در حالی که سرش پایین بود گفت 

خدا به هرکی نداره بده 




سر عروسیم و .... 

چندتا کارما دارم 

چندتا حرف شنیدم که هروقت یادم میاد زار زار گریه میکنم 

خدا از گوینده اش نگذره 

من یه چیزی تعریف کنم براتدوتا خواهرشوهر دارم از وقتی نامزد کردم شروع کردن به حسادت و اذیت کردن من... ...

عزیزم چه بدجنسایی بودن.منم تجربه نسبتا مشابه تو رو داشتم.💔حداقل خوبه شوهرت فهمیده .

من یه چیزی تعریف کنم براتدوتا خواهرشوهر دارم از وقتی نامزد کردم شروع کردن به حسادت و اذیت کردن من... ...

عزیزم اینایی که میگی من بدترش کشیدم 

اما اونا تاوان نگرفتن 


خدای بالاسر شاهد 

ما شاید یک ماه بودیم عروسی کرده بودیم 

همسرم بعد کار که می اومد 

 اول می‌رفت خونه مادرش بعد می اومد 

منم تازه عروس با ذوق و شوق سفره چیده و تزیین و خودم و .... و منتظرررر 

می اومد مثل شمرررر چهره اش یادمه 

به حدی عصبانی که من هاج و واج هی میگفتم چی شده 

زیر لب هی داشت فحش داد 

آخرش نگفت 

من بالاخره فهمیدم چون می‌ره خونه مادرش اینطوری میشه 

ولی هیچ وقت آخه هر روووووز چی میگن 😐😐 که اینطور میشه

عزیزم اینایی که میگی من بدترش کشیدم اما اونا تاوان نگرفتن خدای بالاسر شاهد ما شاید یک ماه بودیم عروس ...

درک میکنم 

من خواهرشوهرم همسایمونه شوهرم خداشاهده ۵ دقیقه میرفت خونشون شمر برمیگشت هنوزم نفهمیدم چی بهش میگفته

خدا نگذره

عزیزم چه بدجنسایی بودن.منم تجربه نسبتا مشابه تو رو داشتم.💔حداقل خوبه شوهرت فهمیده .

بدجنس تر از خواهرای همسر من 

خواهرش چندسال بود طلاق گرفته بود 

ما عقد کردیم 

هر وقت خونشون بودم ماهی یک بار یا چندماه یکبار میرفتم 

خواهرش تااا همسر از در خونه وارد می‌شد می‌رفت تو اتاق لباس عوض کنه 

اینم می‌رفت تو اتاق! و نمی اومد بیرون تا بیاد

یه روز دیدم چرا آنقدر طولانی میشه 

گفتم بذار منم برم 

چند دقیقه بعد منم رفتم 

دیدم خواهرش دستش زده به کمرش 

سرش کج کرده 

رفته تو صورت داداشش 

اندازه یه نخ فاصله داشتن 

نمی‌دونم چی تند تند می‌گفت 

تا من وارد شدم 

یهو دویدااااا از اون یکی در اتاق که به حیاط میخورد دویدااااا بیرون😐😐😐




یا یه روز فهمیدم خواهرش تمام پیام های ما رو از گوشی داداشش میخونه 

پیام ها رو باز میکرد میخواند و همسرم هی می‌گفت پیامی نیومده (چون باز شده بود متوجه نمیشد) 

یه روز مچ خواهرش گرفتم اصلا از رو نرفت😐




عروسی کردیم 

خونه اونا سرکوچه است 

تا پام از در خونه بیرون میگذاشتم خواهرش تا روزی که عروسی نکرده بود می‌پرید پشت در 😐

آخه بیرون رفتن یه آدم هربار چه نگاه کردنی داره ؟ 

مادرش هم گوشی برمی‌داشت زنگ میزد همسر 

همسر زنگ میزد کجایی😅



زیاد از این داستانا دارم 

پدر همسرم از نوجوانی که همسر رو فرستاد سرکار 

تمام پولش گرفت 

عقد کردیم و همسر مغازه سوپرمارکت کار میکرد 

هر روووووز یه کیسه جنس مفتی می‌آورد 

که متاسفانه من آگاه نبودم مشکل ساز میشه و فکر میکردم عروسی کنیم تمام میشه میگفتم عیب نداره😅😅

عروسی کردیم روند ادامه پیدا کرد 

مغازه زدیم بدتر شد 

نه تنها جنس میبردن دیگه پدرش می اومد در مغازه پول برمی‌داشت 

خرید میکرد این و اون می‌فرستاد برید در مغازه پولش بگیرید 

مغازه ورشکست شد 


قبل عقد گفت عقد کنید ماشین براتون میخرم 

و خود همسرم اون موقع پول یه پراید داشت اضافه هم می اومد😅

پدرش نه خرید نه گذاشت بخره 


پاتختی برداشت 

وام ازدواجش برداشت 

فامیلشون هدیه عروسی کربلا بهمون داد پدرش رفته بود یواشکی گفته بود نبرشون عروس داماد گفتن ما نمی‌یایم😅(اون بنده خدا هم از خداخواسته و منم بی خبر ) 

و ....


و خیلی موارد 


فکر میکردم هرکار کنند سر دخترشون میاد و میبینن 

اما دخترای پدر همسر یعنی خواهرای همسر 

هم کربلا رفتن هم مشهد رفتن هم چادگان هم شیراز هم شمال و ... 

ما نه ماه عسل رفتیم نه هیچ سفری😐😐😐😐😐


اونا ماشین دارن حتی    یکیشون دوتا ماشین داره 

اونا یکیشون دنگ خونه داره    یکیشون خونه حیاط دار داره 



خلاصه خیلی مثال دارم بزنم 



بدجنس تر از خواهرای همسر من خواهرش چندسال بود طلاق گرفته بود ما عقد کردیم هر وقت خونشون بودم ماهی یک ...

این دیگه چه موجود عجیبیه .امیدوارم سرشون به سنگ بخوره من خودم تجربه های اینطوری هم دارم ولی خیلی جاها دستشون رو شد ولی به قول خودت از رو که نمیزنه.ذات بد نیکو نگردد ...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792