خیلی آدم ضعیفی ام همیشه بیحال و مریضم شوهرم از دستم خسته شده هیچ وقت نا و رمق ندارم هیچ وقت حوصله رابطه ندارم اعصابم ضعیف بود جسم ضعیفمم بهش اضافه شد تیروئید کم کار دارم آلرژی دارم همیشه درحال ابریزش و عطسم همیشه سست و بی انرژی ام وقتی شوهرم اسم رابطه رو میاره انگاری یه سنگ بزرگ انداخت رو سرم . اونم ادمیه که فقط اخلاقش روحیه اش به رابطه بنده و چون من نمیتونم راضی نگهش دارم دیگه توجهی بهم نمیکنه هرروز یه مرگم هس یه روز تپش قلب دارم یه‌روز پانیک یه روز الرژی یه روز درد بدن . هزار تا دکترم رفتم هیچیم نیس ازمایشاتم نرمال فقط تیروئیدم بود اونم باقرص کنترل شده دیگه حس میکنم هیچ وقت خوب نمیشم . به شوهرم الان گفتم یه جوریم گف توکی یه جوریت نیس پشتشو کرد خوابید میخام برم پی زندگیم تنها تو یه خونه بمونم و با خیال راحت به بیحالیم ادامه بدم هروقتم وقتش شد بمیرم 😭
دیگه خسته شدم حال بدمو پشت نقاب پنهون کنم . هرشب از من توقع رابطه داره توقع داره بگم بخندم حق داره ولی من انگتر پیرشدم دیگه نه جون دارم نه روحیه کاش خود خدا بیاد برام یه نسخه بپیچه فقط . وقتایی که سنگ رد هم به سینه اش میزنم دیگه باهام لج میکنه
زندگیت رو دستی دستی از دست بده یعنی چی حوصله ندارم تا وقتی برای خوردن حوصله داری باید کار کنی و انرژی داشته باشی
دقیقاااا عین منی روانشناسی بری یا استخر یا هرکاری که حال دلتو خوب کنه انجام بده مثلا من عااااشق شنام توبدترین شرایط زندگیم رفتم استخر باانرژی بالایی برگشتم خونه توم ببین با چی حالت خوب میشه مردا همینجوریشم نزده میرقصن وای بحال وقتی که توم‌بهش رو ندی
.... نزار بره سمت کسی دیگع رابطه خیلی توزندگی زناشویی مهمه خیلی زیاد
عزیزم شما فقط خسته ای
خسته از بچه داری بی خوابی غذا پختن
یکمم افسردگی داری فقط همین
اخه قبلا که خوب و کامل بودم بشاش و قوی و سرحال اون موقع هیچ نقصی نداشتم خیانت کرد چندین بار بعدش مریض زوحی شدم به این حال افتادم یعنی خودش من به این روز انداخت دراثر اون ضربه ها ولی چندین سال گذشته من نتونستم خودمو هنوز ترمیم کنم دیگه یه‌افسردگی خفیف همیشه روم ماندگار شد الان چندساله خیانت نکرده یا شایدم کرده و من نمیدونم ولی هرکاری هم میکنم راضی نگهش دارم سختمه
