ما پدر مادر نداریم مامانمو که ندیدم بابامم معتاد بیکار
مامانبزرگم که دوماه پیش فوت کرد خونه رو عموهای معتادم هستن پر کردن از مرد و زنای غریبه معتاد
خواهر دوقلومم معلول (نمیتونه راه بره هنه کاراشو میکنه مشکل ذهنی نداره)
اما به شدن مشکل روحی روانی داره توهم میزنه یهو خودشو میزنه بیماری سلیطه بازی(از روی قصد بدی نمیگما واقعا اینجوریه رفتاری شاید بخاطر کمبوداشه چون میفهمه همه چیزو ) خودکشی های ناموفق داشته
گذاشتمش اسایشگاه یک ماه بعد برش گردوندن که مشکل روانی داره
الان خونه مامانبزرگمه با اون همه مرد معتاد
منم چون میترسم سابقه تجاوز عموم بوده خونه این فامیل اون فامیل میمونم خیلی برام سخته دوماهه انگار جا ندارم
میخوام خونه بگیرم هر طور شده
ولی من از ۷ صبح تا ۹ شب سر کارم خواهرم نمیمونه تنها پولم اصلا نمیرسه میدونم فلاکت قرار بکشم چون کلی قسط دارم
با این وضع روانیش چجوری تحملش کنم
قرار ازدواج کنم نامزدم به اونا چجوری بگم مستقل شدم میدونم فرهنگشون جواب نمیده الان فکر میکنن من با زن بابام و عمم میمونم
میترسم خیلی از این که بابام و عموهام بخاطر پول بیان ولم نکنن