من جهازی بردم که خانواده شوهرم فکککر شم نمیکردن اما شوهرم بخاطر داستان های تکه های بزرگ مو سال اول فروخت
مبل ظرفشویی ناهار خوری فرش همه چی
بعد همممه طلاها مو مادر شوهرم ازم گرفت به بهونه شریک شدن مغازه شون
هرگز ما شریک هیچی نشدیم
هنوزم زبون شون درازه
ولی خدا خیلی جاها برام ساخت یکیش همین صبری که بهم داده😂😂😂