خونه دوستم بودم یارو برق کار از دیوار اومده بود
دوستم چند لحظه کار داشت رفت بیرون
تو همون زمان من رفتم دستشویی و گوشیمو روی تخت گذاشتم
یهو صدای یارو اومد که خدافظ من رفتم.
منم تا اینو شنیدم گفتم اقا وایستین و پریدم بیرون دیدم گوشیم رو تخت نیس
به اون برقکار غریبه گفتم گوشیم نیست گفت اونا رو مبله
فکر کنین تا گفتم اقا نرین صبر کنین و گوشیم نیست سریع انداخته رو مبل
اون لحظه چون توی یک ثانیه اتفاق افتاد بهش نگفتم چرا گوشیم جا به جا شده ولی یارو خیلی ترسیده بود
خدا خیلی بهم رحم کرد هنوز یادش مافتم سرم سوت میگشه چرا سهل انگاری کردم