برای اولین بار یه دختری حسی پیدا کرد دختر دلش یه جا دیگه هست بهش گفته بود جامو به هیچ کس نده براش گل خرید میخواست بهش بده دید یواشکی رفت سوار ماشین طرف شد گل انداخت تو سطل زباله هر روز میره میبینمش از دور حتی خود دختر نبینتش هر روز میره جای که قبل بوده مکان های که قبلا دختر دور میزده خاطره یادش زنده میکنه تا جای که فهمیدم بهش گفته بود میدونم دلت یه جا دیگس دوستش داری ولی کاش میشد ببینمت تو روز عروسیت جوری میرم میام که هیچ کس نبینتم تو ذهنم ابن بود بهت برسم تو لباس عروس ببینمت حالا که این اتفاق افتاد بزار حداقل کار اون ببینمت هر شب تو دفتر مینویسه برای خودم سخته این موضوع کاش میشد کمکش کمم
واقعانمیدونم من چی کم داشتم که هیچوقت هیچ پسری بخاطرم حتی یه قره اشک هم نریخت راستشوبخوایدهمیشه بازنده بودم توی عشق همیشه یافریب بودعشق طرف یا یکطرفه بودعلاقم خیلی خسته شدم شایددیگه هیچوقت دلم نخوادعاشق بشم