کاش اون وقتی که التماس میکردم بزارن برم باشگاه میزاشتن برم و بهم تلقین نمیکردن انقدر بی عرضه ام که دست و پام در میره و به درد باشگاه نمیخورم
کاش اون وقتی که التماس میکردم میخوام گیتار یاد بگیرم حمایتم میکردن تا یاد بگیرم جای اینکه بگن مطربی به درد نمیخوره و از این کسشرا تحویلم بدن
کاش اون وقتی که میخواستم انتخاب رشته کنم انقدر تو انتخابم دخالت نمیکردن ، آره در نهایت شاید تو اون رشته هم خوشحال نبودم اما تا این حد هم پشیمونی برام به بار نمیومد
کاش جای این که انقدر من رو با بچه های مردم مقایسه کنن و بهم سرکوفت بزنن یکم هم خودشون رو با پدر و مادرای همون بچه ها مقایسه میکردن و یاد میگرفتن
کاش وقتی میگفتم دل منم تفریح میخواد نمیگفتن پنجشنبه جمعه برای درس خوندنه نه تفریح
پول اضافه برای تفریح نداریم
کاش خواسته هام و نیاز هام رو مسخره نمیکردن و نمیگفتن بقیه تو گوشت خوندن که فلان خواسته رو داری
انقدر گفتن بقیه تو گوشت خوندن که از ترسم با هیچکس دوست نشدم که نگن فلانی تو گوشت میخونه
کاش اصلاً عقیم و نازا بودن و هیچوقت بچه دار نمیشدن
کاش انقدر دلم رو خون نمیکردن
اونوقت شاید الان آدم قوی تری بودم
شاید الان افسردگی حاد نداشتم
شاید انقدر با دیدن رابطه سالم و صمیمی بقیه با پدر و مادرشون گریه نمیکردم
شاید اظطراب اجتماعی نداشتم
شاید مجبور نمیشدم هربار که فکر خودکشی میزنه به سرم قرص خواب بندازم بخوابم تا صدای افکارم رو ساکت کنم
و هزار شاید دیگه
کاش هرکس و ناکسی اجازه بچه دار شدن نداشت