دختر من یه کم لجبازی میکنه گاهی با من. و خب از نظر من طبیعی هست لجبازی کردن و نه گفتن بچه ها.
حالا دختر من خودمم میدونم دوز جیغ جیغو بودنش بالاست. زود میزنه زیر گریه وقتی میخواد منو راضی کنه. که البته من مادر قاطعی هستم تقریبا باهاش. ولی باباش چون زود به گریه هاش توجه کرده این کار رو میکنه.
و همه اینا هم در نهایت به خودمون سه تا مربوطه خب.
فوقش بچه من گریه هم بکنه میزنم زیر بغلم می برمش خونه. کاری به کسی نداریم.
دخترم با بچه های همسایه توی پارکینگ بازی میکنند گاهی. یه دختر دیگه ای هست کمی کوچکتر از بچه من، خیلی زیاد آرومه و خیلی زود به مادرش میگه چشم.
به هرحال هم تربیت هافرق داره، هم اولویت والدین فرق داره(من مادری ام که خیلی جاها انتخاب دادم به دخترم و اینکه میتونه نه بگه در کنار چالش ها برام یه حسن هم محسوب میشه. درواقع هیچ وقت برنامه نداشتم بچه ساکت و مطیع باربیارم)، این مامان یه بار به من گفته دخترم میگه این دفعه بهم گفتی بریم منمثل فلانی (دختر من) گریه زاری میکنم. که مثلا بگه بچه تو برای بچه م بدآموزی داشته:/// منم با شوخی و خنده رد کردم که بابا ما خودمونم میگفتیم بچه شما چقدر حرف گوش کنه اینا.
حالا جدیدا یکی بهم گفته که پدر این بچه خوششنمیاد بچه ها بیان پایین بازی کنند که بچه خودش هم یه موقع بیاد و بی ادب بشه:/ میگه پارکینگ نیاد دیگه هیچ کس! که البته قطعا ربطی هم بهش نداره.
من این حرف باباشو میذارم کنار حرف مامانش، به خودم میگیرم و بهم بر میخوره واقعا:/
دلممیخواد به باباش بگم اختیار بچه تو بگیر دستت درو قفل کن بچه تو نذار بیاد بیرون با ادب بمونه. فضول بقیه هم نباش:/ که البته قطعا نمیگم چون برخوردی باهاش ندارم. چیزی هم باباش مستقیم به مننگفته اصلا. ولی بدجوری بهم برخورده و پشیمونم به شوخی حرف مامانش رو رد کردم. واقعا هم حرف خاصی نبود آخه. ولی از باباش بدم اومد.
حالا ما همسایه های بافرهنگ تر، تحصیل کرده تر، مودب تر از این خانواده هم بسیار داریم که مغرور هم نیستن. همچنین خانواده خاص و بالایی نیستن اینا.