دیشب منو شوهرم بحثمون شد اونم آخرش عصبانی شد. همونجوری خوابید هرچند که تا صبح جفتمون خواب درستی نداشتیم. صبح که سر کار بود هر چی زنگ زدم جواب نداد تل-گرام هم بلاک کرده بود. ظهر ساعت دو اومد خونه بدون هیچ حرفی خوابید ولی معلوم بود هنوز حالش خرابه. میترسم از خواب بیدار بشه هنوز همونجوری باشه تعطیلاتمون خراب میشه
😢😢
تقصیر کی بود؟
محلش نده
از دلش در بیار
برو یه کیک خوشمزه درس کن عصر بیدارش کن با چای نوش جان کنید و خیییلی آروم درباره مشکلتون گفت و گو کنید
قضیه چی بود خب ما که نميدونيم الان چی بگیم؟
من یه حرفی زدم که خوشش نیومد حرفم بد نبود ولی قبول دارم لحن گفتنم و زمانش مناسب نبود. ولی در کل اینقدر ناجور نبود که اینهمه عصبانی بشه
اخلاق بدش اینه که وقتی عصبانیه اصلا نباید سمتش برم وگرنه بدتر میشه. از اون طرف هم با خودش میشینه هزار تا فکر بیخود میکنه من میمونم این وسط چیکار کنم
دیگه ایندفعه قسم خوردم به هیچ کاریش کار نداشته باشم. مثلا خواستم دیشب واسه یه کاری تشویقش کنم فکر کرد دارم دخالت میکنم و واسش تعیین تکلیف میکنم
شوهر منم خیلی خیلی عصبی یعنی دیگه همه به اسم اخمو میشناسنش. همیشه دلمو میکنه با حرفا و کاراش. حتی سر کوچیکترین موضوع سریع میگه مقصر تویی تو اینکارو کردی اینجوری شد یا همش میخواد بگه من بیشتر از تو میدونم هر رفتاری با کاری حتی با بچه بکنم هی میگه این کارو نکن اون کارو بکن این بهتره اون نه. عادت کرده همش غر بزنه منم دیگه محلش نمیدم حسابی از چشمم افتاده گاهی دعوا میشه اینجور ادامه بده از دلمم داره میره بیرون. میگم مشاوره برو نمیره
به نظر من مرد باید مطیع زنش باشه چه معنی داره که شیش متر زبون داشته باشن... زن هر چی هم میگه بخاطر بهتر شدن زندگیه ولی متاسفانه درک ندارن. شوهر من که واسه یه قرون پول بیا ببین چیکار میکنه اولا که کل حقوقش میرفت واسه قسطو... همه چیش من بودم پولو میداد کامل به خودم که قسطو اینارو بدم الان که اوضاع بهتره دیگه نمیگه بیا این هزار تومنو بگیر واسه کرایه یوقت با بچه نمونی تو خیابون. تازه سعی میکنه اگه چیزی هم داده باز همونو ازم بگیره. جونم به لبم رسیده یذره بفکر نیست اونوقت از پدر خودش ایراد میگیره که بفکر زندگی نیست. یکی بیاد خودشو جمع کنه
من اگه برگردم گذشته اصلا نگاش نمیکنم اصلا ازدواج نمیکنم. خداشاهده یبار شلوارم در حد یک یا دو سانت از پوتینم بالاتر بود جورابم از تو کفش رفته بود پایین قیافه گرفته بود حرف نمیزد تا خونه رسیدیم تا چند ساعت هم محل نمیداد آخر نیش خرو باز کرد گفت اره چرا اینجوری بودی و...
منم اگه برگردم هیچ موقع باهاش ازدواج نمیکنم اینقدر که خودش و خونوادش منو حرص دادن. حالا شوهر من برعکسه فوقالعاده ولخرجه خقوق که میریرن تا قرون آخرش رو خرج نکنه ول کن نیست بعدم که حسابش خالی میشه زمین و زمان رو فحش میده از باباش که هیچ رقمه کمکش نکرد تا این شرکتای خصوصی که بی وجدانن
اینا خانوادگی یه جوری رفتار میکنن که چقدر آدمای محترمی هستن ولی از نزدیک به اندازه‌ی بچه ۵ ساله ادب ندارن از بزرگ تا کوچکشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
