مبادی ادابم و بی ادبم
متشخص و خویشتن دارم و تکانه ای و هیجانی ام
دیروز دو تا موقعیت یکی صبح و یکی غروب
یکی این ور ستون بودم
یکی اون ور
همسایه ها که سر دخترم جیغ زدم ،من رو اون جوری دیدند
و توی مطب دکتر وقتی دخترم برام یه داستان تعریف کرد و باهاش راه اومدم ،این وری
و حالا بیشتر اختلاف از تفاوت باورها میاد
یا از محق بودن خیالی بیشتر
یا از توقع و انتظار بیشتر
چرا حالا ما بیشتر
چرا دیگران لطف بیشتری کنند
حتی خانواده چرا خواسته ی خودش رو موکول کنه بعد خواسته ی ما
یعنی این احترامه
و پی خواسته خود رفتن بی احترامی
این احترام رو کی تعریف کرده
این چارچوب رو
خودت
و بعد خودت،خودت رو گیر انداختی تو اون چارچوب
و سپس با خانواده عدم تفاهم داری
که چرا چارچوبت عین من نیست
و این طوری اختلاف های ساده و شایدم پیچیده و با لاینحل سر همین مسایل ساده ست
هیاهوی بسیار برای هیچ
چکار کنیم پس
یعنی همش از حق خودمون بگذریم ؟
قطعا نه
پس چیکار کنیم
در وهله ی اول
در مواجهه با یک اختلاف عقیده
اینه که تشخیص ش بدیم
باباجان گرگ بهت حمله نکرده
مغز عزیز
مغز خزنده ای و ابتدایی عزیزم لازم نیست در حالت آماده باش قرار بگیری
آژیرها چرا روشن شدند ،حمله و گریز
اول اروم باش
اروم
چیزی نشده
عصبانیت چرا
خشونت چرا
برای اینکه مطابق میل جنابعالی فکر نکردند
جرمه
جنایت عظیمه
اینهاست؟
قطعا نه
پس فعلا
اروم باش
