فکر میکنن باید همیشه حرف، حرف خودشون باشه،انگار زندگی مشترک یعنی تصمیمگیری یکطرفه،بینیاز از گفتوگو، درک متقابل یا احترام به احساسات کسی کهکنارشونه.نمیفهمن که شریک زندگی، نه رقیبه و نه تهدید؛کسیه که دلش با دل اونها یکیه،نه در برابرشون، بلکه در کنارشونهبرای ساختن، نه برای تسلیم شدن.کسی که بدشون رو نمیخواد، بلکه میخواد باهاشون بسازه، نه برای کنترل، بلکه برای همراهی.اما بعضیها هنوز فرق بین همراهی و مخالفت رو نمیفهمن.و همین ناآگاهی، همین خودمحوریِ،گاهی دلهایی رو میشکنه که فقط دنبال ساختن یه زندگی امن، آروم و پر از عشق بودن.تلختر از همه، وقتیه که بعضیها در تصمیمگیریهای زندگیشون، بهجای تکیه بر گفتوگوی صادقانه با شریکشون،ترجیح میدن نظر خانواده(خانواده شوهر) رو اصل بدونننه از روی بلوغ، بلکه از روی ترس یا عادت.و بدتر از اون، وقتی اسم این رفتار رو «احترام» میذارن؛در حالی که احترام واقعی، یعنی شنیدن صدای کسی که قراره باهاش زندگی کنی، تو روزای خوب و سخت کنارت باشه