دکترا گفتن وضع قلبش خرابه بمونه پنج ماهم یعنی چند روز دیگ بیست هفته میشم بعد از تولد امکان حیات نداره اگه هم داشته باشه با سختی و با انجام چندین عمل که هم موجب اذیتی مادر پدره هم نوزاد
الان من واقعا دو به دلم میگم اون یه موجود زندست شاید اون میخواد باهمین شرایط هم زنده بمونه و زنده موندنو تجربه کنه و میترسم بعد از سقط عذاب وجدان ولم نکنه به هرحال اونم یه انسانه جون داره روح داره خواهش میکنم راهنماییم کنید خودم دلم کبابه هم میخوامش هم نمیخوامش دوسش دارم بچمه هنوز سقطش نکردم همش در حال گریه و حیغ کشیدنم از ناراحتی نمیدونم چیکار کنم بدجوری گیر کردم هرکاری میکنم با تمام وجودم از خدا بخوامش نمیتونم دلم زبونم روحم بچه رو میخواد ولی یچیزی تو وجودم که نمیزاره با تمام سلول به سلول بدنم بخوامش یچیزی توم انگار نمیخوادش نمیدونم چیه انگار بدنم سلول به سلول تنم این بچه رو نمیخواد در حالی که خودم دارم از خواستنش هلاک میشم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خودتم میدونی چی میگی یعنی چی سلول سلولت نمیخوادش خودت میخوایش اینو چجوری هضم میشه کرد درثانی اگر بخوای بمونه با اون جیغایی ک کشیدی قلبش جون سالم به در ببره اعصابش حتما مشکلدار شده من برا پسرم دو سه بار بد ناراحت شدم پسرم اعصابش ناراحته
میدونم سخته کلی از طرفی بودن بچه ای که قراره مدام تو بیمارستانا باشه زیر تیغ جراحی زیر کپسول اکسیژن مدام حس ترحم اطرافیان و اینکه نتونه با همسنو سالاش ارتباط بگیره همیشه حس مریض بودن رو همراهش داره بنظرم زنده موندش لطف نیست بیرحمیه ولی در نهایت شما و همسرت تصمیم گیرنده هستین خدا کمکمتون کنه انشالا