مامانش یه بار زنگ زد بهش خونه بود.بعد گوشیش روی بلندگو بود و من میشنیدم.شوهرم چند وقت فبلش عمل کرده بود و من تک و تنها همه کاراشو کردم هیچ کدوم از خانواده اش نیومدن کمک .بعد جای اینکه زنگ زده از من تشکر کنه که پسرشو نجات دادم.شروع کرد توهین و تحقیر من.منم زدم به سیم اخر بلند گفتم دهنتو ببند و خفه شو زن بیشعور بی عقل.البته واقعا قاطی کرده بودما.اونم ازونور حرف میزد شوهرم گوشی رو قطع کرد اومد طرف من نمی دونم می خواست بزنه چون دست بزن نداره و غلط هم می کنه که بزنه.منم داد میزدم بیا بیا بزن این جای دستت درد نکنه اس.برو پیش مامانت ببین تحویلت می گیره یا نه.
بعد رفتم چمدون اوردم و شروع کردم لباسامو جمع کردن و گفتم همتون برید به درک
به دخترم هم با تشر گفتم میای با من یا نه اونهم زبونش بسته شده بود خیلی ترسیده بود
جمع کردم برم دیدم شوهرم زد از خونه بیرون.منم پول نداشتم.یعنی نقد نداشتم کارتمم قفل بود.روز تعطیلم بود😂😂😂😂.از بیرون زنگ زد گفت تو که پول نداری کجا می خوای بری.توی پرانتز بگم که شهر غریبیم.
گفتم می خوام برم گم بشم.بعد ابروی تو میره میگن بلد نبود زن داری کنه می گن زنش فراری شد🤣🤣🤣می گن از بس مادرت و خودت بد ذات بودین.
دیگه ازونوقت ترسیده.میدونه دیوونه هم هستم میرم