وای اینجاخیلی زیاده منم میحونم کیف میکنم از خنده بخدا
یکیش بود خیلی چرت میگف اخرم لوش دادن از رو نرفت ولی دیگه سکوت کردجوابی نداد
شوهرش مسافرت مجردی میرفت کیش
انگار با همکارش ک قبل خاساگارش بوده میادخونه بعد ازدواج ودرس شوهرش همون لحظه مث توفیلماسرمیرسه و باهم دعوامیکنن جوری ک رگای گردنش زده بودبیرون لعنتی رمان خوبی بود