امروز صبح شوهرمو بابام باهم رفتن یه جایی من خاب بودم شنیدم بابام اومده و داره بامامانم دعوا میکنه و به شوهرم فحش میده و میگه رفت چون خاب و بیدار بودم درست نفهمیدم بعد که اسم شوهرمو آورد مطمئن شدم درمورد شوهر منه خیلی عجیبه این کار بابام آخه همیشه بابام با شوهرم خوب بودو منمکه دعوا میکردم همش طرف اون بودفهمیدم شوهرم باش نیومده و شوهرم از پیش بابام جیم شده ولی حس کردم بابام دیدتش داره یه کاری میکنه آنقدر عصبانیه شوهرم اومد بابام گف کجا بودی گف یکیو پشتم سوار کردم به شماچه منم دعوا کردم بگو چیکارکردی و اینا اونم بی ادب میگف خوب کردم و هیچکی بم نمیگف چیده بابام شوهرمو برد کوچه اونجا فهمیدم حسابی دعواکردن یعنی نمیدونم چیشده بابام چراانقد عصبانیه