توروخدا بیاین کمکم کنید نمیدونم چیکار کنم بیاین لطفا

مامانش نمیزاره سمتم بیاااد چیکار کنم پس از همون اول اختیاراتش دست اینه اینم همه جور بلا سر من و اون میاره ولی بازم زبون نداره چیزی بگه یکم پیش از سرکار اومده بود ب من سلام کرد مامانش دعواش کرد ک چرا ب اونی ک ازت شکایت کرده بود سلام میکنی

دیروز عمم اومد پیشم ک خاله شوهرم میشه ب اون همش میگفت ببرش نگهش نمیدارم اون ضبط کرده بوده صداشو داده بوده ب بابام بعد اونو نمیدونم چطوری فهمید گوشیمو بهم نمی‌داد میگفت توهم ضبط اینا میخوای بکنی حتما خلاصه بدبخت شدم رفتتت

چیکار کنم مثلا میشه بگی درمقابل بی احترامی هاش و فحش هایی ک میده جواب بدم یا نه کلا خودمو بزنم ب نشنیدن

نمیتونم بخدا دیشب عمم اومده بود پیشم اون گفت چرا همش گریه میکنی بعد برگشت گفت پسرمو دوست نداره واسه همون منم گفتم عمه بخاطر حرفای تو گریه میکنم وگرنه همه میدونن چقدر دوسش دارم بعد هرچی از دهنش در اومد گفت ب وکیل زنگ زد گفت زبون درآورده نمیتونم حرف بزنم ب پسراش زنگ زد ب دخترش اونا هم ب من زنگ زدن گفتن هیچی نگو بهش تا حرفی بدی نزنه بهت گفتم باشه

آره این عمم با همه مشکل داره ن فقط با من 

منو پسرش همدیگرو دوست داشتیم بابامم گفت ک مهم پسرست ک تورو برمیداره میبره یه جای دیگه زندگی میکنن ولی نشد ک بشه از روز اول گفت باید با خودم بمونی هرروزم یه تیکه مینداخت بهم تو اتاق میخوابیدیم بدون در زدن میومد تو میگفت تو یه خونه ایم زیاد صمیمی نشین شاید بچه ای بخواد بیاد تو آواره میموندیم

قربونتون برم ک انقدر باشخصیت تشریف دارین همین خوبه شما ارزش خودتونو بالا میبرین ایشالله ک همیشه شاد زندگی کنین

نه عزیزم ۲سال نامزد موندیم ۲سالم ازدواج کرده بودیم ک دیگه بابام خسته شد از دعواهاش و حرفاش درخواست طلاق داد

آره یکی دیگرو میخواست واسه پسرش الانم همش میگه وای اگه طلاق بگیری اونو بگیرم رو سرم نگهش میدارم چون پسرش منو دوست داره میسوزه الانم بهم تیکه میندازه همش ک بزارم برم ولی اینطور ک شماها گفتین باید پررو باشم و بمونم هرچی ک بشه

آخه خودم نمیدونم چیکار کنم سنی ام ندارم ساده هم هستم خیلی زیاد واسه همون از شماها کمک گرفتم

باهم تو یه خونه میمونیم ک یه اتاق قبلا مال ما بود ک دیشب ب من گفت تنها بخواب پسرشو هم فرستاد خونه پسرش نمیرفتا ولی انقدر دعواش کرد رفت